متولد مرداد

درخت دلتنگ تبر شد وقتی پرنده ها سیمهای برق را به شاخه هایش ترجیح دادند

متولد مرداد

درخت دلتنگ تبر شد وقتی پرنده ها سیمهای برق را به شاخه هایش ترجیح دادند

اعتقاداتان را چند می فروشید؟

مقیم لندن بود، تعریف می کرد که یک روز سوار تاکسی می شود و کرایه را می پردازد. راننده بقیه پول را که برمی گرداند ۲۰ سنت اضافه تر می دهد!

می گفت :چند دقیقه ای با خودم کلنجار رفتم که بیست سنت اضافه را برگردانم یا نه؟ آخر سر بر خودم پیروز شدم و بیست سنت را پس دادم و گفتم آقا این را زیاد دادی …
گذشت و به مقصد رسیدیم . موقع پیاده شدن راننده سرش را بیرون آورد و گفت آقا از شما ممنونم . پرسیدم بابت چی ؟ گفت می خواستم فردا بیایم مرکز شما مسلمانان و مسلمان شوم اما هنوز کمی مردد بودم. وقتی دیدم سوار ماشینم شدید خواستم شما را امتحان کنم . با خودم شرط کردم اگر بیست سنت را پس دادید بیایم . فردا خدمت می رسیم!
تعریف می کرد : تمام وجودم دگرگون شد حالی شبیه غش به من دست داد . من مشغول خودم بودم در حالی که داشتم تمام اسلام را به بیست سنت می فروختم!!

نظرات 3 + ارسال نظر
[ بدون نام ] سه‌شنبه 12 شهریور 1392 ساعت 12:26

شرمنده همش آدرس وبمو رو یادم میره ، وارد می کنم . همش مجبور میشم آدرس وبمو عوض کنم

دشمنتون شرمنده باشه از نظر من مشکلی نداره که باشه حالا اگه خودتون راضی نباشین دیگه نظر شماست.

گیل پیشی سه‌شنبه 12 شهریور 1392 ساعت 12:06 http://ayyam11.blogsky.com/

ترس داره . مثل همین ماجرایی که تعریف کردین ، با رفتار اشتباهم ،فکر کنن که اندیشه ی شیعه یعنی این و باعث دین گریزی بشم . ترجیح میدم کسی فکر نکنه مذهبیم که واقعا هم خیلی راه هست تا ایمان واقعی که هنوز از پوسته ی دین هم شناخت واقعی و عمیق ندارم چه برسه به عمق دین . انقدر ریا و فساد هست که دیگه از اظهار به عقایدم هم ترس دارم .

بله حق با شماست. ببخشید من اول منظورتون رو اشتباه متوجه شدم

[ بدون نام ] دوشنبه 11 شهریور 1392 ساعت 21:29

همیشه ترسیدم از اینکه دیگران مومن خطابم کنند . اصلا ازاین واژه متنفر بودم . داستان پند آموزی بود . خیلی پندآموز .

اینکه کسی رو مومن خطاب کنن ترس نداره. راه اشتباه رفتن ترس داره.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.